ج . نیروهای درگیر در انقلاب مشروطه
ج. نیروهای درگیر در انقلاب مشروطه با توجه به نقش دو نیروی روحانیت و روشنفکری در انقلاب مشروطه در اینجا اشارهای به ایندو نیرو میکنیم: 1. روحانیت روحانیت بهلحاظ پیوند عمیق جامعه ایران با دین، از دیرباز در این کشور از اقتدار و نفوذ زیادی برخوردار بوده است
ج. نيروهاي درگير در انقلاب مشروطه
با توجه به نقش دو نيروي روحانيت و روشنفكري در انقلاب مشروطه در اينجا اشارهاي به ايندو نيرو ميكنيم:
1. روحانيت
روحانيت بهلحاظ پيوند عميق جامعه ايران با دين، از ديرباز در اين كشور از اقتدار و نفوذ زيادي برخوردار بوده است. در دوره صفويه با گسترش مذهب شيعه در ايران، روحانيت بهعنوان عاليترين نهاد مردمي و تنها نهاد قدرتمند غيردولتي مطرح شد. تحولات فكري در حوزههاي علمي كه چندي قبل از ظهور قاجارها صورت گرفت و به پيروزي جريان طرفدار اجتهاد ـ اصوليان ـ بر اخباريان منجر شد. اقتدار مجتهدان و مراجع را افزايش داد. نهاد مرجعيت در شيعه، هر فرد معتقدي را به روحانيت
ــــــــــــــــــــــــــــ1. رك: مهدي ملكزاده، تاريخ انقلاب مشروطيت ايران ، ص 721.
2. در مورد مداخلات روسها رك: همان ، ص 1525 و 1536 و ادوارد براون، نامههايي از تبريز ، ترجمه حسن جوادي.
3. رك: مهدي داودي، عينالدوله و رژيم مشروطه ، ص 205.
[40]پيوند ميداد. حتي شاه كه مشروعيت خود را از مسلمان بودن خود ميگرفت به لحاظ مذهبي، فقط يكي از مقلدان پرشمار مراجع بزرگ محسوب ميشد و شرعاً حق تخطي از فتواي مراجع را نداشت.
ظهور سياسي علما در تاريخ معاصر ايران به اوايل قرن 19 م. بازميگردد. ضعف دولت قاجاري در جنگهاي ايران و روس، دربار را مجبور كرد از علما استمداد جويد. بدين ترتيب علما فتواي جهاد عليه دولت روس را صادر كردند ولي بهدليل بيكفايتي مديران قاجاري عليرغم پيروزيهاي اوليه، اين فتواها و شور و هيجان عمومي مردم در جنگ نتوانست ضعف دولت را جبران كند. چندي بعد علما در ماجراي گريبايدوف دوباره قدرت خود را بهرخ دربار كشيدند.
در اين دوره با طرح گسترده انديشه ولايتفقيه توسط علماي بزرگي چون ميرزاي قمي ، (1) ملااحمد نراقي و كاشفالغطا ، (2) مشروعيت شاهان قاجاري نيز زيرسؤال رفت و بر لزوم نظارت فقيهان بر حكومت تأكيد گرديد. طرح اين نظريه را ميتوان نقطه عطفي در روابط علما و حكومت محسوب كرد.
بههرحال در دوره قاجار روابط علما و دربار از فراز و نشيب زيادي برخوردار بود ولي در مجموع چندان مطلوب نبود. (3) دربار، روحانيت را مانع عمده گسترش قدرت خود ميدانست و عليرغم تظاهر فراوان بهحمايت از روحانيت، سعي در كاستن قدرت آنان داشت. روحانيت نيز دولت قاجاري را مشروع نميدانست و شرعاً نميتوانست با ظلم و ستم حكام قاجاري كنار آيد.
روحانيت با توجه به نفوذ و اقتدارش در جامعه، تنها نيرويي بود كه ميتوانست در مقابل ظلم و ستم دولت مقاومت كند و بهعنوان يك عامل بازدارنده و كنترلكننده سياستهاي دولت، عمل نمايد. بههمينجهت در طول ساليان دراز حاكميت استبداد، روحانيت بهعنوان تنها پناهگاه مردم در برابر ظلم و ستم حاكمان بهشمار ميرفت.
مهمترين عامل قدرت سياسي روحانيت، پايگاه وسيع مردمي آنان بود. برخلاف حكومت كه مردم فقط با مأموران مالياتي آن ارتباط داشتند، روحانيت هميشه با مردم مرتبط بود و حل و فصل بسياري از امور زندگي روزمره آنان را برعهده داشت. تماس دائمي با مردم و نفوذ مردمي، ويژگي منحصر بهفرد روحانيت در تاريخ معاصر ايران بوده است. نه دربار و نه روشنفكران نتوانستند چنين پايگاهي در ميان مردم بيابند. اين پايگاه اجتماعي گسترده، به روحانيت اجازه ميداد در مواقع لزوم به بسيج گسترده مردم دست زند و در اين صورت مقابله با روحانيت در توان هيچكدام از نيروهاي موجود نبود.
مسائل ديگري نيز در عصر قاجار بهرشد قدرت سياسي روحانيت كمك كرد. افزايش چشمگير
ــــــــــــــــــــــــــــ1. ر.ك: ميرزاي قمي، جامعالشتات ، كتاب الجهاد، و ميرزاي قمي، نامه به فتحعليشاه ، تحقيق رضا استادي، ص 4.
2. كاشفالغطا، كشف الغطا ، ص 394.
3. در مورد رابطه علما و دولت در دوره قاجار رك: الگار، پيشين .
[41]علماي بزرگ در شهرها و همچنين رشد سريع مدارس و حوزههاي ديني به گسترش كمي و كيفي نهاد روحانيت انجاميد. تمركز مرجعيّت كه تا حدّ زيادي مديون شيخمرتضي انصاري ـ عالم بزرگ اين عصر ـ بود، به روحانيت تشكل و سازمان خاصي بخشيد. بهعلاوه، وجود مراكز مذهبي در خارج از كشور ـ عتبات عاليات ـ علما را دور از دسترس دولت قاجاري قرار داده و به آنها آزادي عمل بيشتري اعطا ميكرد.
از نيمه دوم سلطنت ناصرالدينشاه، اختلافات مهمي بين دولت و روحانيت پديد آمد. اعطاي امتيازات، اخذ وامهاي خارجي و تسلط و نفوذ اتباع خارجي بر دولت، بهخصوص در گمرك كه در دوره مظفرالدين شاه روي داد، نارضايتي علما را تشديد كرد. اينها علاوه بر ستم فزايندهاي بود كه حاكمان قاجاري بر مردم روا ميداشتند و مردم نيز شكايت بهنزد علما ميبردند. همچنين ضعف شديد دولت قاجاري كه تنها دولت شيعي جهان محسوب ميشد، نگراني علما را برميانگيخت. اين عوامل بههمراه يك سلسله حوادث تاريخي، روحانيت را در مقابل دربار قرار داد. تقابلي كه در نهايت، بزرگترين ضربه را به نهاد سلطنت وارد كرد. آغاز اين تقابل در امتياز رويتر و مخالفت ملاعلي كني و پايانش انقلاب اسلامي و سرنگوني نهاد سلطنت بود.
همچنين در نيمه دوم قرن 19 م. طرح انديشههاي جديد و بروز بحرانهاي نظري در جامعه، علما را به تفكر واداشت كه حاصل آن نگارش دهها رساله و كتاب بود. در اين ميان بايد به نقش سيد جمالالديناسدآبادي اشاره كرد. سيّد، انديشمند دينباوري بود كه انديشههايش بسيار فراتر از ايران رفت و در جهاناسلام تأثير بسياري برجاي گذاشت. او تمام زندگي خود را در مخالفت با استبداد داخلي، استعمار خارجي و تلاش براي احياي عظمت كشورهاي اسلامي گذراند. وي برخلاف بسياري از روشنفكران غربزده آن روز، بر توانايي اسلام اصيل در حل مشكلات جامعه تأكيد ميكرد، با تقليد از غرب مخالف بود و براصلاح تفكر ديني و خرافهزدايي از فرهنگ مذهبي اصرار ميورزيد. علم جديد را ميستود و مبارزه با جهل و بيسوادي و اخذ علوم جديد را براي رفع عقبماندگي ضروري ميدانست. سيد، گرچه خود قبل از انقلاب مشروطه درگذشت. ولي با سخنان پرشور و نوشتههاي انتقادي خود تأثير زيادي در برانگيختن روح اعتراض در ميان مردم ايران برجاي گذاشت.
در اوان انقلاب مشروطه، روحانيت مؤثرترين نيروي سياسي بود كه از نهضت حمايت كرده و رهبري آن را بهدست گرفت. انديشهها و نيروهايي كه مشروطه را ساختند متفاوت بودند اما در فضاي مذهبي حاكم بر جامعه ايران، هيچ فعاليت سياسي و هيچ انديشهاي بدون حمايت علما راه بهجايي نميبرد. در واقع ايجاد و احياي مشروطه، مديون حركتهاي انقلابي علما بود. گذشته از فداكاري و پايداري سيدين در تهران ـ كه رهبري اصلي مشروطه را بر عهده داشتند ـ فتاواي مراجع نجف در جريان استبداد صغير عامل اصلي احياي مشروطه بهشمار ميآيد. يكي از نويسندگان درباره نقش علما
[42]در پيروزي مشروطه مينويسد:
آنچه مشروطه را نگهداشت پافشاريهاي مردانه دو سيد و آخوندخراساني و حاج شيخ مازندراني بود، اينان با فشارهايي كه ديدند و زيانهايي كه كشيدند از پشتيباني به مجلس و مشروطه بازنايستادند و آن را نگهداشتند. (1)
از نظر تئوريك، استوارترين متن سياسي در حمايت از مشروطه را ميرزاي نائيني نگاشت. كتاب تنبيهالامه و تنزيهالمله نائيني، حاصل تلاشي است كه از سوي اين فقيه براي مشروعيت دادن به آرمانهاي مشروطه صورت گرفته است. نائيني در اين رساله ميكوشد تا اثبات كند مباني مشروطه مثل آزادي ، مساوات ، پارلمان ، تفكيك قوا در بطن شريعت وجود دارند. او در كتابش به آرمانهاي مشروطه جنبه ديني بخشيده و وجود آنها را در شريعت مسلم و محرز انگاشته و با تسلطي كه بر اصول، فقه و تاريخ صدر اسلام داشته، مواردي را براي اثبات نظريات خود بهعنوان شاهد ياد ميكند. محور نظري ديدگاههاي او حول حفظ نظام دور ميزند و اجراي اصول مشروطه را هم براي حفظ آن ميداند. نائيني استقرار استبداد را ناشي از عدم آگاهي مردم نسبت به حقوق خويش دانسته و عدم نظارت آنها را برعملكرد حكام اساس برپايي استبداد ميداند. وي به سلطنت مشروعيت ديني نميبخشد، به نظر او حكومت سلاطين اساساً غصبي است و از دوران معاويه آغاز و تا زمان نائيني به درازا كشيده شده است. به نظر اين فقيه چون در غصبيبودن حكومت سلاطين قاجار ترديدي نيست، بنابراين روشي لازم است كه از ظلم و اجحاف در حق توده مردم جلوگيري كند. زيرا اگر براي حفظ نظم در اجتماع به ناچار به حكومت غصبي تنداده شود، دليلي براي تن دادن به اجحاف و تعدي زمامداران وجود ندارد. بر همين اساس او دفاع از مشروطيت را جايز ميدانست، زيرا از ظلم مضاعف جلوگيري ميكرد. از نظر نائيني حكومت مشروطه هم از حكم غصبيبودن خارج نيست، زيرا توليت و حكومت آن در دست غيرمعصوم است، اما تبعيت از حكومت مشروطه بر متابعت از حكومت استبدادي ترجيح دارد; چون در اين نظام سياسي حداقل به رعيت ستمي وارد نميشود. او محدود ساختن قدرت سلطنت را از ضروريات اسلام و از اهمّتكاليف نوع مسلمين و از اعظم نواميس دين مبين ميداند. رسالههاي ديگري نيز در دفاع از مشروطه نوشته شده است. نكته بارز در اين رسالهها تأكيد بر ظلمستيزي در اسلام و مغايرت آن با سلطنت ظالمانه قاجاري است. (2)
درهرصورت پس از پيروزيهاي اوليه و آشكارشدن اهداف برخي از سران مشروطهخواه، گروهي از
ــــــــــــــــــــــــــــ1. احمد كسروي، تاريخ مشروطه ، ص 361.
2. درباره استبداد و مشروطه از نظر نائيني رك: عبدالهادي حائري، تشيع و مشروطيت ايران ، ص 224 و حسينآباديان، مبانينظري حكومت مشروطهومشروعه ، ص55.
[43]علما بهتدريج از مشروطه فاصله گرفتند كه شيخفضلاللّه نوري برجستهترين آنهاست.
مرحوم نوري از علماي بزرگ تهران و از رهبران جنبش تنباكوست. شيخ در ابتداي جنبش مشروطه به هواداري آن برخاست، در مهاجرت علما به قم شركت كرده و خود بخشي از هزينه آن را پرداخت. اما با آشكارشدن ماهيت و مبناي غربي تفكر مشروطهخواهي و نيز ملاحظه مشروطهخواهان وابسته و حمايتهاي بيگانه از مشروطه، خواستار تطبيق قوانين مشروطه با اسلام شد. او در جواب كساني كه وي را مستبد ميخواندند ميگفت: من به هيچوجه منكر مجلس شوراي ملي نيستم بلكه مدخليّت خود را در تأسيس اين اساس بيش از همه كس ميدانم، من [ آن ] مجلس شوراي ملي را ميخواهم كه اساسش بر اسلاميت باشد و برخلاف شريعت قانوني نگذارد. (1)
از نكاتي كه خشم شيخ را برميانگيخت حمايت انگليس از مشروطه و وابستگي آشكار برخي مشروطهخواهان به بيگانگان بود. او ميگفت: اگر بناي مشروطه بر حفظ دولت اسلام بود، چرا يك عضوي از روس پول ميگرفت و ديگري از انگليس. يا ميگفت: اسلام دنيا را به عدل و شورا گرفت آيا چه افتاده است كه امروز بايد دستور عدل ما از پاريس برسد و نسخه شوراي ما از انگليس بيايد. (2)
مخالفت شيخ از زمان تصويب متمم قانون اساسي آغاز شد. وي از امضاي آن خودداري كرد و مخالفت خود را با برخي از مواد آن بهروشني اظهار داشت. شيخ ابتدا از مشروطهخواهان كناره گرفت و منزوي شد و در جريانات مداخلهاي نميكرد; اما روزنامههاي تند مشروطهخواه كه مخالفت عالم اول تهران را با برخي از قوانين مشروطه خوش نداشتند، سيل دشنامها و تهمتهاي خود را بهطرفش سرازير كردند و كنارهگيري وي را توطئه دانستند. شيخ ظاهراً از ترس جان خود به حرم عبدالعظيم پناه برد و همراه با عده زيادي از همفكرانش در آنجا ساكن گرديد و به انتشار لوايح و روزنامهها در بيان مواضع خود و دفاع از مشروطه مشروعه پرداخت. مهمترين خواسته او مطابقت قوانين با شرع و محدوديت آزادي مطبوعات بود. خواسته او در محدود كردن آزادي مطبوعات بهدليل توهين بعضي از مطبوعات به مقدّسات مذهبي مردم در چند ماه پس از مشروطه بود. با اينحال شيخ از مشروطه مشروعه و محدوديت سلطنت دفاع ميكرد.
سرانجام با پافشاري او اصل دوم متمم قانون اساسي به متمم آن اضافه گرديد. براساس آن، قوانين بايد با نظارت پنج مجتهد طراز اول تصويب ميشد. شيخ و يارانش به تهران بازگشتند. اما ظاهراً كينهها عميقتر از آن بود كه بههمينجا خاتمه يابد، مردم به دو دسته مشروطهخواه و مشروعهخواه تقسيم شده و جنگ و درگيري لفظي به درگيريهاي خياباني و زد و خوردهاي خونين منتهي شد. روزنامهها و
ــــــــــــــــــــــــــــ1. محمد تركمان، مجموعه رسائل، اعلاميهها و لوايح شيخ شهيد فضلاللّه نوري ص 191، 244 و 245.
2. همان ، ص 150 و ملكزاده، پيشين ، ص 528.
[44]دربار نيز به اين درگيريها دامن ميزدند.
به هنگام فتح تهران برخي از سفارتخانههاي خارجي از وي درخواست كردند كه براي حفظ جانش به آنها پناهنده شود و يا پرچم آنها را بر در خانهاش برافرازد. ولي او در جواب كسانيكه بر اين كار اصرار داشتند ميگفت:
آيا رواست كه من پس از 70 سال كه محاسنم را براي اسلام سفيد كردهام، حالا بيايم و بروم زير بيرق كفر؟! (1)
بلافاصله بعد از فتح تهران، شيخ دستگير و در يك دادگاه فرمايشي به اعدام محكوم شد. اگر اعدام شيخ بهخاطر حمايت او از شاه و مخالفت سرسختانه با مشروطهخواهان ميبود ابتدا بايد دولتمردان مستبد كه شيخ به حمايت از آنان متهم بود اعدام ميشدند. لياخوف عامل استبداد در مقام خود ابقا گرديد، عينالدوله و بسياري ديگر از مستبدين به دولتمردان مشروطهخواه تبديل شدند و پستها، مناصب و امتيازات خود را حفظ كردند و براي محمدعلي شاه مبلغ بسياري بهعنوان مستمري مقرر گرديد! چنين اقداماتي هيچ بهانهاي را براي اعدام شيخ بهجاي نميگذارد. آنچه شيخ را از مشروطه و مشروطهخواهان متنفر ميكرد ترس از حاكميت بيديني و بيدينان بود كه او با هوشياري، طليعه آن را در گفتهها و نوشتهها و اعمال برخي از مشروطهخواهان مشاهده ميكرد.
اعدام شيخ در حقيقت بهمنظور وارد آوردن ضربهاي بود بر پيكر روحانيت كه ظهور قدرتمندانه آن در اين زمان، كينههاي بسياري را برانگيخته بود و حساسيت و نگراني بسياري را در شيفتگان فرهنگ و استعمار غربي ايجاد كرده بود.
تعدادي از افراد با نفوذ مشروطه احساس ميكردند اگر مجتهد اول تهران را با آن وضع دار بزنند; ديگر از هيچ كس صداي مخالفت نخواهند شنيد. چندي بعد ترور آيتاللّه بهبهاني ضربه ديگري به روحانيت وارد كرد و اين دو قرباني در كنارهگيري و دلسردي مجتهدان و علماي بزرگ از مشروطه و اصولا از صحنه سياست ايران، نقش مؤثري داشت.
در خلأ حضور علما، تعدادي از غربزدگان هدايت مشروطه را بهدست گرفتند. بدين ترتيب، مشروطه ـ كه با مذهب و همت علما و همراهي روشنفكران متولد شده بود ـ در نهايت به حاكميت بخشي از روشنفكران و استبداد رضاخاني انجاميد.